
با رسيدن بهار، طبيعت رداى سبز بر تن ميکند. چکاوکها، هزار دستان و قمريان، نغمه ها و سرودهاى فرحبخش و تازه سرميدهند و انسانها را به مهرورزى، گرهگشايى و همگرايى فرا ميخوانند. بهار، پيامآور عشق و رويش است و موسم سرور و آشتى و به همين خاطر است که خواستنى است و با آمدنش دلها سرشار از سرور و جانها معرفت مىيابد.
بهار، پيامآور تعادل است و اينکه در سايه تعادل، زندگى زيبا ميشود. با ديدن بهار، رحمت و محبت خداوند را به ياد ميآوريم. در اينکه چشمه مهر ايزد همواره به سوى آدميان و همه موجودات، سرازير است و ما اگر او و نشانههايش را فراموش کنيم، او هرگز ما را فراموش نميکند و با دگرگونى فصلها نيز به جلوهگرى قدرت بيپايانش ميپردازد تا شايد دلى به ياد او افتد و به شوق او بتپد و بر اثر تماشاى جلوههايش، اشک شوق از چشمى جارى شود.
اساسا جهان هستى، آينهدار خداست و جمال پروردگارش را به تماشا گذاشته است. به تعبير زيباى حافظ:
مراد دل ز تماشاى باغ عالم چيست؟ به دست مردم چشم، از رخ تو گل چيدن،